رئالیسم، مجموعه ای از نظریه های مربوط به روابط بین الملل است که بر نقش دولت، منافع ملی و قدرت نظامی در سیاست جهانی تأکید دارد.
از زمان پایان جنگ جهانی دوم، واقع گرایی بر مطالعه علمی روابط بین الملل غالب شده است. واقع گرایان ادعا می کنند که هر دو توضیح دقیق تر از رفتار دولت و مجموعه ای از مقررات سیاست (به ویژه تعادل قدرت بین ایالت ها) را برای بهبود عناصر بی ثبات کننده ذاتی امور بین المللی ارائه می دهند. رئالیسم (از جمله نئورئالیسم) بر پایه الگوهای تعامل در یک سیستم بینالمللی متمرکز است که دارای یک قدرت متمرکز سیاسی نیست. این شرایط هرج و مرج بدان معنی است که منطق سیاست بین المللی اغلب از سیاست داخلی است که توسط یک قدرت مستقل تنظیم می شود. واقع گرایان در مورد احتمال اصلاحات سیستماتیک رادیکال به طور کلی بدبین هستند. رئالیسم یک سنت گسترده ای از اندیشه است که شامل انواع مختلفی از رشته ها می شود که بیشترین مشخصه های آن واقع گرایی کلاسیک و نئورئالیسم است.
رئالیسم کلاسیک
واقع گرایان اغلب ادعا می کنند که بر سنت باستان از اندیشه سیاسی تمرکز دارند. از جمله نویسندگان کلاسیک که اغلب توسط واقع گرایان ذکر شده، Thucydides، Niccolò Machiavelli، Thomas Hobbes، Jean-Jacques روسو و ماکس وبر است. رئالیسم به عنوان یک جنبش خودخواهانه در مطالعه روابط بین الملل در اواسط قرن بیستم ظهور کرد و توسط دانشمند علوم سیاسی بریتانیا و مورخ E.H. کار کار به آنچه که به عنوان “ایده آلیسم” بینالمللهای لیبرال و به ویژه اعتقاد خود به امکان پیشرفت در ساخت نهادهای بینالمللی مانند لیگ ملل به چشم میخورد، حمله کرد. او به جای نقش ماندگار قدرت و علاقه شخصی به تعیین رفتار دولت متمرکز بود. آغاز جنگ جهانی دوم بسیاری از محققان را به دیدگاه بدبین تبدیل کرد. پس از آن، واقعگرایی در بخش های علوم سیاسی آمریکا تأسیس شد، ثروت های آن توسط تعدادی از محققان مهاجر اروپایی، به ویژه دانشمند علوم سیاسی و مورخ آلمانی هانس مورگنتائو، تقویت شد. این واقع گرایی کار، مورگنتاو و پیروانش است که به صورت کلاسیک نامگذاری شده است.

واقع گرایی کلاسیک یک مکتب منسجمی نیست. این منابع از منابع متنوع متنوعی تهیه شده و چشم انداز های رقابتی خود، دولت و جهان را ارائه می دهند. مورگنتائو در حالی که کار تحت تاثیر مارکسیسم بود، بر فریدریش نیچه، وبر، کارل شیمیت و جمهوری خواهی مدنی آمریکایی متمرکز شد. واقع گرایان کلاسیک عمدتا با آنچه که مخالف بودند، متحد شدند. به جای آن، اهمیت خوش بینانه و جاه طلبی های لیبرال انترناسیونالیست ها، واقع گرایان کلاسیک، بر موانع مختلف پیشرفت و اصلاحات که ظاهرا به طبیعت بشر، در نهادهای سیاسی یا در ساختار نظام بین المللی تبدیل شده است، تأکید کرد. ثروت رئالیسم کلاسیک، که مبنای آن در ترکیبی از تاریخ، فلسفه و الهیات بود، در دوره عصر رفتار و رفتار اجتماعی-علمی در دهه 1960 کاهش یافت. ثروت آن با ظهور نئورئالیسم در دهه 1970 احیا شد.